
این روزها مانند گلی شده ام که هر پروانه ای روییش می نشیند
و می رود بی آنکه قصه “عادت” را بفهمد !
.
.
باز هم مثل همیشه که تنها میشوم
دیوار اتاق پناهم میدهد
بی پناه که باشی قدر دیوار را میدانی !
.
.
در کنار ساحل دریای غم
قایقی میسازم از دلواپسی
بر دو سوی پرچمش خواهم نوشت
یک مسافر از دیار بی کسی !!
